کد مطلب:28563 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:105

سخنان امام حسن درباره ناهنجاری های عمرو












2350.شرح نهج البلاغة- در گزارش مناظره ای میان حسن بن علی علیهما السلام و مردانی از قریش-: [ امام حسن علیه السلام فرمود:] امّا تو، ای پسر عاص!كارَت مشترك است.مادرت تو را بی آن كه پدرت معلوم باشد، از راه زنا و فسق به دنیا آورد.چهار نفر از قریش در تو مشترك بودند كه خونخوارترین آنها در تصاحب تو پیروز شد: آن كه تبارش از همه پست تر بود و جایگاهش از همه پلیدتر. آن گاه، پدرت برخاست و گفت: من سرزنش كننده محمّدِ بی نسلم.پس خداوند، درباره اش آن سوره را نازل فرمود.

تو [ همانی كه] در تمام جنگ ها در برابر پیامبر خدا جنگیدی، او را در مكّه هجو كردی و آزار دادی و با تمام توان، با او نیرنگ كردی و تو بیشتر از همه مردمان، او را دروغگو می خواندی و با او دشمنی می نمودی.

آن گاه با كشتی سوارانی به نزد نجاشی رفتی تا جعفر و همراهانش را به مكّه بازگردانی.وقتی امیدت بر باد رفت و خداوند، تو را نومید برگردانْد و تو را به عنوان سخن چینْ تكذیب كرد، با رفیقت عمارة بن ولید، تندی كردی و برای این كه با همسر تو مرتكب گناهی شده بود، از روی حسادت، نزد نجاشی از او سخن چینی كردی و خداوند، تو و رفیقت را مفتضح ساخت. تو دشمن بنی هاشمی، چه در دوران جاهلیت و چه در اسلام.

تو می دانی و این جمعیّت [ نیز] می دانند كه پیامبر خدا را با هفتاد بیت شعر، هجو كردی.آن گاه، پیامبر خدا فرمود: «بار خدایا! من شعر نمی گویم و شایسته من هم نیست. بار خدایا! او را در مقابل هر حرف [ از حروف شعرش] هزار بار لعنت كن». پس از سوی خداوند، لعنت های بی شماری بر تو فرستاده شده است.

و امّا درباره آنچه از قضیه عثمان یادآوری كردی، این تو بودی كه آتش دنیا را علیه او شعله ور ساختی و آن گاه به سمت فلسطین رفتی و وقتی خبر كشته شدنش به تو رسید، گفتی: من ابو عبد اللَّه هستم كه اگر به دُمَلی چركین دست بزنم، آن را خونین می كنم. پس از آن، خود را وقف معاویه كردی و دینت را به دنیای او فروختی.

ما تو را نه از روی دشمنی سرزنش می كنیم و نه از روی دوستی، پرخاش. به خدا سوگند، نه تا عثمانْ زنده بود، او را یاری كردی و نه هنگامی كه كشته شد، برایش ناراحت شدی.

وای بر تو، ای پسر عاص! آیا تو همان نیستی كه هنگام حركت از مكّه به سوی نجاشی، درباره بنی هاشم، چنین سرودی:

دخترم می گوید: این سفر به كجا می انجامد؟

حالْ آن كه سفر كردن من امری ناشناخته نیست.

گویم: مرا رها كن كه من مردی هستم كه

درباره جعفر [ بن ابی طالب]، به نزد نجاشی می روم.

تا او را نزد نجاشی داغ زنم

و بزرگی و عظمت مرد متكبّر را در آن جا به پا دارم.

از میان آنان (قریش)، بدگوی احمدم

و بیشترین گوینده زشتی ها [ درباره او].

برای پیكار به سوی عتبه روانم

گرچه مانند طلای سرخ باشد.

و از برخورد با بنی هاشم، سر باز نزدم

تا آن جا كه بتوانم در نهان و آشكار.

اگر سرزنش های من درباره او پذیرفته گردد

[ چه خوب!] وگرنه لب فرو بندم.

این است جواب تو.آیا شنیدی؟![1].

2351.الاحتجاج- به نقل از شعبی و ابو مخنف و یزید بن ابی حبیب مصری، در گزارش استدلال حسن بن علی علیهما السلام با گروهی از منكران فضایل او و فضیلت های پدرش در حضور معاویه-: [ امام حسن علیه السلام فرمود: ]امّا تو، ای عمرو بن عاص!ای بدگوی نفرین شده بی تبار!همانا تو [ مانند] سگی.نخستین مسئله ات آن كه مادرت بدكاره بود و تو از بستر مشترك به دنیا آمدی.مردان قریش، از جمله: ابو سفیان بن حرب، ولید بن مغیره، عثمان بن حرث، نضر بن حرث بن كلده و عاص بن وائل، درباره تو نزاع كردند و هر یك ادّعا می كرد كه تو فرزند اویی. از میان قریشیان، كسی را پدر تو خواندند كه در میان آنان، پست ترین نسب و خبیث ترین جایگاه و بیشترین ستمكاری را داشت.

تو همانی كه به عنوان سخنران به پا خاستی و گفتی: من بدگوی محمّدم! و عاص بن وائل گفت: محمّد، مردی ابتر (بی نسل) است كه فرزند پسری ندارد و اگر بمیرد، یادش محو می گردد. پس خداوند- تبارك و تعالی- این آیه را نازل كرد: «إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ؛[2] به درستی كه بدگوی تو، بی نسل است».

مادرت برای زنادادن به سوی [ قبیله] عبد قیس می رفت، چه در خانه های آنان و چه در مسافرت هایشان، و چه در دلِ دشت هایشان.

در هر یك از جنگ ها كه پیامبر خدا حضور می یافت، تو از همه دشمنان در دشمنی كردن و تكذیب نمودن، سخت ترین بودی. سپس تو در میان كِشتی سوارانی كه به سوی حبشه حركت كردند، بودی كه برای ریختن خون جعفر بن ابی طالب و سایر مهاجران، نزد نجاشی رفتید. نیرنگ زشت به تو بازگشت و خداوند، تلاشت را بی مقدار گردانید و آرزوهایت را به باد داد و تلاشت را بی ثمر ساخت و گفته هایت را تكذیب كرد و سخن كسانی را كه كفر ورزیدند، پایین بُرد، كه سخن خداوند، همان سخنِ برتر است.[3].









    1. شرح نهج البلاغة: 291/6. نیز، ر. ك: تذكرة الخواص: 201 وجواهر المطالب: 219/2.
    2. كوثر، آیه 3.
    3. الاحتجاج: 150/35/2، بحار الأنوار: 1/80/44.